این کتاب روایتگر ماجراهای مهیج و دلهرهآور صعود یک نوجوان به بلندترین قلهی جهان است.
صعودی که طی آن همه چیز دستخوش تغییر شد.
قله مارسلو، پسر چهاردهسالهای است که بهخاطر اینکه بهصورت غیرقانونی از چند آسمانخراش بالا رفته، در آستانهی محکومیت در دادگاه نوجوانان است.
او که پس از سالها پدرش را میبیند، طی برنامهای که پدر میچیند، تصمیم میگیرد که به اورست صعود کند.
اگر قله بتواند قبل از تولدش قلهی اورست را فتح کند، جوانترین فردی خواهد بود که بر فراز بام ۸۸۴۰متری ایستاده است و زندگیاش را تغییر خواهد داد.
ماجرای قله از این قرار بود
مارسلو تصمیم گرفته بود از آسمانخراشی بلند در شهر نیویورک بالا برود.
مدتها بود که آن ساختمان را نشان کرده بود، اما راستش را بخواهید، زمان بدی را برای این کار در نظر گرفته بود؛ ماهِ مارس، در هوای سرد، درست زمانی که برفابههای روی آجرهای ساختمان یخ زده بودند.
با این وجود، مارسلو پسری عجول بود و میانهی خوبی هم با صبر کردن نداشت.
همین شد که همه چیز را برای صعود آماده کرد، همهی لوازم حفاظتی را فراهم آورد و کارش را آغاز نمود.
بااینحال، ماجرا آنطور که مارسلو تصور میکرد، رقم نخورد.
هنوز مسافت زیادی را طی نکرده بود که بابت صعود غیرقانونیاش دستگیر و به بازداشتگاه نوجوانان منتقل شد.
در این حین که قله انتظار روز دادگاه و محکومیت را میکشید، ماجرایی زندگی او را تغییر داد: پدرش -که مدت زیادی بود او را ندیده بود- از دادگاه درخواست کرده بود تا حضانت قله را به او بدهند…
این که این موضوع چه ارتباطی با محکومیت قله پیدا خواهد کرد و در ادامه، چه ماجرایی را برای او و اطرافیانش رقم خواهد زد،
سؤالاتی است که تنها با مطالعهی کتاب آنها را در مییابید.
بنابراین، این شما و این ماجرایی مهیج و دلهرهآور که خواب را از چشمانتان میرباید!
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.